خاطرات یک جوجه مدیر

اینجا محض خاطراتی است که شاید هیچ کس نخواندش!

خاطرات یک جوجه مدیر

اینجا محض خاطراتی است که شاید هیچ کس نخواندش!

همه دارن بهتون دروغ میگن

شنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۳۸ ب.ظ

الان شرکتم. شرکت اصلی یعنی توی تهران. امروز اومدم مشکل (که در واقع وجود نداشت) برای بیمه را رفع کنم. ی سری خورده کاری ها مثل فاکتورا و تن خواه و قراردادم پیگیری کردم. به شدت مریضم و نفس سخت میره و میاد اما باز سرپاییم. پشت میز کیارش نشستم دارم ثبت ناما را رصد میکنم. ی کتاب هست روی میزش به نام "تست مامان". متن زیر پشت جلدشه:
"می گن نباید از مامان تون بپرسین که ایده تون خوبه یا نه. آره یه جورایی درسته ولی اونایی که این حرف رو میزنن نکته ی اصلی ماجرا رو متوجه نشدن. شما در واقع نباید از <<هیچ کس>> درباره خوب یا بد بودن ایده تون سوال کنین. حداقل نه با این کلمات. کافیه این سوال رو بپرسین و تو جوابش مامان تون (چون خیلی دوستتون داره) بیشتر از همه بهتون دروغ میگه؛ در کل این سوال، سوال درستی نیست و هر کسی رو تشویق میکنه که تا حدی تو جواب اش دروغ بگه."   

راب فیتزپاتریک

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • شنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۳۸ ب.ظ
  • پیمان :)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی