خاطرات یک جوجه مدیر

اینجا محض خاطراتی است که شاید هیچ کس نخواندش!

خاطرات یک جوجه مدیر

اینجا محض خاطراتی است که شاید هیچ کس نخواندش!

این روزها شتابدهنده آرام است! ساکت و بی جنب و جوش زیاد. آرامشی در بین پیش شتابدهی و شتابدهی. منم و چند تایی دیگر که امتحانی ندارند و فارغ از دانشگاه و ماه رمضان به کارشون ادامه میدند. طبق معمول کارهای اجرایی قالب توانم را گرفت. عصری اول با دوست آرمان جلسه داشتم. خوشمان آمد از تواناییش. از کارهایی ک در دوران دانشجویی میکند و از اینکه سابقه خوبی در کار داشت. برنامه نویسی سی و سی شارپ اصل توانایش بود و اخرین نرم افزارش در حوزه امنیت بود. ایده ای داشت و برای مشورت آمده بود. میخواست خانه هاش هوشمند را مجددا اجرا کند اما با سیستمی که قابلیت انتخاب توسط مشتری را دارد. سیستمی با قسمت های جدا ک میتواند به هم الحاق شود. ایده اش خیلی نگرفتم! دیدی نسبت بهش نداشتم. اینکه مردم ما چقدر نیاز به این همه امکاناتی دارند که میخواهد بسازد! مشکلش این بود مشتریش را انتخاب نمیکرد. هم لاکچری میخواست باشد و هم برای متوسط مردم! نمیدانست که باید یکی رو برگزیند (البته با توجه به ایده ای ک شرح داد). اینکه ظاهر، امکانات و حتی فروش در این دو قشر کاملا متفاوت است و نمیتوانی ب هر دو یک محصول (با کم و زیاد کردن امکانات) بدهی!

جریان کتاب running lean را برایش شرح دادم و از mvp برایش گفتم. به این امید که فرضیه هایش را قبل از غرق شدن در دریای جوشان ایده اش بررسی کند. هر چند میتواند موفق شود اما باید ابتدا راهش را بیابد. منتظرش برای فراخوان بعدیمان می مانم.

قبل از آن دو جوان نیمه خسته اما پای کار پیشم بودن. میخواستن کاری کنند و کار هم کرده بودند اما اجرایشان لنگ میزد. بیشتر در ایده و ساختنش میماندند و به جای ادامه آن به راه بعدی رفته بودند. ایده هایی داشتند بر روی میز و کارهایی در هر کدام کرده بودند اما باید یکی را برمیگزیدند و جانانه برایش تلاش میکردند. منتظر پذیرش در شهرک بودند! یک اشتباه دیگر! برای موفقیت نباید منتظر جایی ماند و باید در هر صورت تلاش کرد. حال اگر در بین راه میان بر و راهبری یافت شد که چ بهتر. اما نباید برای پیدا شدن راهبر بایستیم! ایده شان با دوست آرمان خیلی شبیه بود! جالب است که در عرض چند ساعت دو ایده خیلی مشابه از دو تیمی که از وجود هم خبر ندارند بشنوی! حسام و دوستش میخواستند کلیدهای معموله خانه را هوشمند کنند با یک رله و کنترل از اپ. توانایشان به اندازه قبلی نبود ولی به نظر شنوا تر و حرف گوش کن تر می آمدند. گاهی تخصص شکل پذیری آدم ها را کاهش می دهد و من این را این روزها زیاد میبینم! آدم های معمولی که بدلیل گوش شنواشان از آدم های متخصص جلو میزنند!

آخر روزم با طراحی جلسه داشتم. دختری در ترم اخر دانشگاه هنر. همیشه برایم جذاب بوده در دنیای طراحی قوطه ور شوم اما ن استعدادش را داشتم و ن انگیزه اش را. نامش چکامه بود. از طریق فائزه به شتابدهنده آمده بود و تمایل به همکاری و یادگیری داشت. همین چنب و جوشش مرا برانگیخت ک میتواند آینده اش را بسازد. شاید فردی دیگر به داوطلبین توانمند ما اضافه شود و تیممان را تکمیل کند. تیمی که عاشقانه این کار را انجام میدهیم و در کنار ما به غیر از پول خیلی چیزهای دیگر بدست می آورند. چکامه هنری بود و بر ادوات طراحی رایانه ای تسلط داشت. برایش شتابدهنده و استارتاپ و کسب و کارهای اینچنین را شرح دادم. سوال زیادی در چشمانش بود و بدیش این بود که زود قانع میشد! پوسته مطلب برایش کافی بود و از عمقش نمیپرسید. به نظرم یک طراح در دنیای برنامه نویسان می تواند یکه تازی کند اگر به مفاهیمش آشنا باشد. همه کارهای ای تی ظاهری زیبا نیاز دارند که خیلی  از آنها را برنامه نویسانی ن چندان خوش سلیقه انجام می دهند. برایش راهی روشن در این وادی میبینم اگر خودش گام در آن نهد. من راه را برای ورودش باز کردم تا ببینیم چند مرده حلاج است ...


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۴۶ ق.ظ
  • پیمان :)

نظرات  (۱)

به امید روزهای بسی بزرگ و متعالی 😊😍
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی